Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (6850 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
seine stets fröhliche Schwester {f} U خواهر همیشه خوشحال او
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Er stand immer im Schatten seiner älteren Schwester. U او همیشه زیر نفوذ خواهر بزرگش بود.
glücklich <adj.> U خوشحال
sich freuen U خوشحال شدن
Es freut mich, dich zu sehen. U خوشحال می شم که ببینمت.
Wir sind gerne bereit, ... U ما خوشحال می شویم که ...
sich riesig freuen, dass U بسیار خوشحال شدن که
außer sich vor Freude sein U خیلی خوشحال بودن
sich wahnsinng freuen U بسیار خوشحال بودن
Jemanden erfreuen U کسی را خوشحال کردن
Jemanden anspringen U به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
weibliches Geschwisterkind {n} U خواهر
Schwester {f} U خواهر
Sie war von seiner Idee nicht besonders angetan. U او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
Stiefschwester {f} U خواهر ناتنی
Schwager {m} U شوهر خواهر
Schwesterherz {n} U خواهر [خطاب]
Schwesterchen {n} U خواهر [خطاب]
Geschwister {pl} U خواهر و برادران
geschwisterlich <adj.> U خواهر و برادرانه
Halbschwester {f} U خواهر ناتنی
Neffe {m} U پسر خواهر
Geschwisterkind {n} U یک بچه از خواهر و برادران
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
geschwisterlich <adj.> U مانند خواهر و برادر
Großneffe {m} U بچه پسر خواهر
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
Neffe {m} U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
Schwesterherz, kannst du mir da helfen? U ای خواهر میتوانی به من با این کمک کنی؟
Halbschwester mütterlicherseits U خواهر امی [ناتنی از طرف مادر]
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهر من می گوید که مشتاق است با تو آشنا شود.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
jederzeit <adv.> U همیشه
immer <adv.> U همیشه
Ewigkeit {f} U برای همیشه
wie eh und je U مانند همیشه
Ewig U برای همیشه
[jederzeit] verfügbar <adj.> U همیشه در دسترس
immer zu Hause hocken U همیشه در خانه ماندن
ungemein <adj.> U متفاوت و نه مثل همیشه
bemerkenswert <adj.> U متفاوت و نه مثل همیشه
so ... wie eh und je <adv.> U آنطور ... مثل همیشه [سابق]
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
den Laden dichtmachen U در مغازه را برای همیشه بستن
Feigling {m} U آدم ضعیف و همیشه مطیع
nur einser bekommen U همه درسها را [همیشه] ۲۰ گرفتن
immer etwas [Akkusativ] zu bekritteln suchen U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
Nervenbündel {n} U آدم همیشه نگران و دلواپس
Hasenfuß {m} U آدم ضعیف و همیشه مطیع
Jammerlappen {m} U آدم ضعیف و همیشه مطیع
immer ein Haar in der Suppe suchen U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
ewige Treue schwören U قول همیشه وفادار را دادن
nie um eine Antwort verlegen sein U همیشه حاضر جواب بودن
Wir bleiben für alle Zeiten beste Freunde. U دوستهای صمیمی برای همیشه.
Stubenhocker {m} U کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
Quarktasche {f} U کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
[jederzeit] verfügbar <adj.> U همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
nervöses Hemd U آدم همیشه نگران و دلواپس [اصطلاح مجازی]
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
immer etwas zu nörgeln haben U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
Er will sich ständig beweisen. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
immer ein Haar in der Suppe finden U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
Großneffe {m} U پسر پسربرادر زن یا پسر خواهر شوهر وغیره
Er mault immer, dass wir zu viel Strom verbrauchen. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Der Erfolg hat viele Väter, der Misserfolg ist immer ein Waisenkind. U موفقیت چندین پدر دارد شکست همیشه یتیم است.
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Egal was du sagst, er wird immer etwas auszusetzen haben [ etwas finden, um dagegen zu reden] . U فرقی نمی کند چه بگویی او [مرد] همیشه ایرادی برای گرفتن دارد.
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Einser-Schüler [-Student] {m} U دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
Recent search history Forum search
4richtig geschrieben?:(Ich habe die Besuche aus der Heimat.)
1خوشحال هستم از آشنایی با شما
1دعوت به شام
0همیشه در قلب من هستی
1شوهر خواهر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com